کنج خیال

گوشه ای از خیال بافی های یک نیمچه نویسنده

کنج خیال

گوشه ای از خیال بافی های یک نیمچه نویسنده

تنهایی آدم هارا جدی بگیرید. فکر های بی سر و ته  و غم انگیزشان را سرسری نگیرید! 
یک روز ناگهان میروند و دیگر هیچ وقت برنمیگردند ! 
هیچ وقت ! 
۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۴۸
لاجوردی .

چهل روز گذشت ؛ 

یک نفس عمیق ، لبخند عمیق تَر و دیگر هیچ ... 

الحمدلله :) 



پ.ن: از اون توفیق های عجیب و غریب و دوست داشتنی ِ دست نیافتنی! 

با یک روز تاخیر البته!؛) 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۲۴
لاجوردی .

از روز أولی که آمدم اینجا و نوشتم روز اول ، ٣٦ روزی گذشته و من باورم نمیشود ! آنقدر تغییر کرده ام که حد ندارد. غول چیزی را شکست داده ام که ٤،٥ سالی بود مثل انگل چسبیده بود به زندگی ام و داشت همه چیز را با خود میبرد ! ارزوی دست نیافتنی ای را انجام داده ام که در کل ٢٠ سال زندگی ناچیز و بی ارزشم حتی یکبار انجامش نداده بودم و این ها ، تنها دست یافته هایی ست که من فهمیده ام ! این حال خوبی ست که من با عقل ناقص و نصفه نیمه ام فهمیده ام! که چقدر مدیون شما هستم ! مدیون همان دل شکسته ای که مرا هل داد توی این راه. مدیون یک نظر شما ! 

فقط مانده همان اصل کاری! که با خودم فکر میکنم شاید خیر است که نشود. که دیر بشود... 

حالا که فهمیده ام دست های شما معجزه ی بهارند. حالا دیگر شکی ندارم به دعای شما حقیقتا! 

الهی و ربی من لی غیرک! 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۳۶
لاجوردی .

طعم عجیب و شیرین ِ شنیده شدن . 

یا به عبارتی 

معجزه ی شما ! 

:) 

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۲۸
لاجوردی .

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند 

آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند ؟ 

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی! 

باشد که از خزانه ی غیبم دوا کنند ... 




پ.ن: دلم گرفته ! دلم خیلی گرفته... کاشکی یه نشونه ای چیزی میبود. ولی من بهت إیمان دارم. تو هیچ وقت منو تنها نذاشتی. این دفعه هم نمیذاری... 

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۲۳
لاجوردی .

معجزه ای 

لبخند دلخوش کننده ای

گرمی دل های به هم پیوسته ای

نگاه های آسوده ای

آغوش بدون عصر جمعه ای 

میشود که کمی نزدیک شوند؟ 

میشود که حس لمسشان زنده تَر شوند؟ 

میشود که حال ما " کن فیکون " شود؟ 

میشود که گاهی نگاهی، نیم نظری، آهی ...؟ 

میشود که آیا...؟ 



پ.ن: کمی مانده به سقوط. فقط کمی. دلخوشم من به محالات رضا. دعا کنید. خیلی دعا کنید. شرایط سختی است و فقط از دست خودش کاری بر می آید و بس! 

تو مثل من سر کویت هزار ها داری 

ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد ...

خدایا. امروز روز دهمه. من فقط امیدم به خودته و بس! میشود که نظر کنی به حال ضعیفان؟  

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۶ ، ۲۰:۲۱
لاجوردی .

ادم ها از یک جایی به بعد از نرسیدن ، أوقات تلخی نمیکنند ،داد نمیزنند ، دعوا نمیکنند حتی گریه هم نمیکنند. اما دیگر انتظار هیچ چیزی را هم نمیکشند. هیچ روزی را بیشتر از آن یکی دوسِت ندارند ، حتی برایشان فرقی نمیکند که برای صبح ناهار بخورند و به جای ورزش عصر گاهی، کمی به مقدار خیلی زیادی بخوابند. خواندن هیچ کتابی به وجد شان نمی آورد و از دیدن بچه های موفرفری و چشم آبی هیجان زده نمیشوند. هیچ اتفاق خاص درونی ای رخ نداده  فقط نرسیدن های بسیار ، سردشان کرده. که گلویشان از بغض کردن خسته شده و اشکی برای ریختن توی چشمشان نمانده. نه اینکه نخواهند و با احساسات مبارزه کنند. نه! فقط دیگر چیزی برای انتظار کشیدن و به دست آوردن برایشان نمانده ...هیچ دلگرمی ای برای ماندن و هیچ روز ِ قشنگی برای انتظار کشیدن! نه اینکه نخواهند و این حرف ها ...


پ.ن: انتظار که چیز بدی نیست 

روزنه ی امیدی ست در ناامیدی مطلق

من انتظار از خبر بد بیشتر دوسِت دارم !... 

انتظار و انتظار و انتظار ! ٣٤ روزی مونده و باید فکر کنم دلخوشم من به محالات رضا ! همین :) 

دعا بفرمایید !:) 

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۲۲:۳۹
لاجوردی .

گوشم خیلی درد میکند. به قدری که دلم میخواهد سرم را محکم فشار بدهم و محکم فشار بدهم تا گوشم از هرجایی که بیرون آمده برود تو و دیگر به سر جایش برنگردد.از صبح انقدر تمرکزم را بهم زده که حد ندارد. که اگر دست خودم بود ، دستم را تا مچ میکردم تو از سوراخ گوشم بلکه ببینم ان داخل چه خبر است و چه اتفاقی در حال رخ دادن است که سلول های داخلی گوش مدام فکر میکنند سوار هواپیما هستیم و فشار داخلی إیجاد میکنند! القصه که اعصابمان هم حسابی بهم ریخت این گوش نانجیب! معجزه اتفاق نیفتاد! یعنی هنوز نیفتاده و ولی من إیمان دارم که توی این ٤٠ روز قرار است اتفاق های خیلی خیلی خوشایندی رخ دهد. انقدر که هی دلم بخواهد با تو از این ٤٠ روز ها داشته باشم و امیدوارم که گوش شیطان کَر این ٤٠ روز با خوشی و صحت و سلامتی به پایان برسد! که هم من راضی باشم و هم تو! مگر همه جا نگفتی که اگر تو یک قدم به سمت من بیایی من صدها قدم و دوان دوان به سویت می آیم؟ من ِ حقیر ِ دست و پاچلفتی ِ خودخواه ِ بد، دارم تمام سعیم را میکنم که نیمچه قدمی هر چند کوتاه ، هر چند بچگانه و با ترس برز به سمتت بر دارم... تو دستم بگیر و از این راه پشیمانم نکن! که ان شاءالله نمیخواهم پشیمانت کنم ... جدی جدی تصمیم های سفت و سختی گرفته ام ... 


پ.ن: دوباره گوشم شروع به درد گرفتن کرده! ممنون میشوم یک حمد شفاء بخوانید :) 

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۶ ، ۲۲:۰۵
لاجوردی .
معجزه ! 
نویسنده تایپ میکند : دو نقطه پرانتز. باز 
یک آه آسوده میکشد و یواشکی و ناخودآگاه لبخند میزند . 
نویسنده دوباره به کیبرد خیره میشود . 
تایپ میکند : 
خدایا ! ممنون که صدامو شنیدی. ممنونم بابت همه چیز. بابت  امید و معجزه ی توی راه. خدایا میشنوی؟ شکرت ! صدهزار مرتبه شکرت ! 
نویسنده دوباره لبخند میزند. این بار آگاهانه. این بار عاشقانه! 
:) 
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۰:۱۵
لاجوردی .

از : لاجوردی

به : خدا

حقیقتا امروز از آن روز هایی بود که هر ثانیه به ثانیه اش بغض قورت دادم و تند تند پلک زدم که مبادا گریه ام را کسی ببیند . که البته  دقیقه ها هم سنگ تمام گذاشتند و به دیرترین حالت ممکن گذشتند ! میدانم که دلت خیلی گرفته است از دستم . می دانم که انقدر از دستم عصبانی هستی که نخواهی به حرف هام گوش بدهی . ولی به این فکر کن که کسی که دارد کلمه به کلمه ی  این متن را می نویسد ، هیچ کسی را جز تو ندارد! که چند وقتی هست که امیدش از همه ، وقتی می گویم همه واقعا همه ! نا امید شده است . که دلش امروز انقدر گرفته که حالا دارد فقط تند تند اشک هایش را از کیبردش پاک می کند که مبادا نفر بعدی ، بفهمد حجم دل تنگی نویسنده را ! می دانم عصبانی هستی . میدانم که امسال بنده ی خوبی نبودم . میدانم انقدر که من بدترین و خودخواه ترین بودم ، هیچ کس توی تمام این سال ها نبوده . می دانم که حتی دلت نمی خواهد گوش بدهی چه میگویم ، بس که من خودم این کار کردم ...بس که بد بودم ...

که حالا حتی توی دعا کردن هایم هم می فهمم که عصبانی هستی . می فهمم که انگاری حوصله نداری گوش بدهی به وراجی های این بنده ی بی سر.پای قدر نشناس! . اما حالا امده ام . با دست هایی که هیچ ندارند . که پشمان ترینم . که اصلا اشک هایم بند نمی اید . که امده ام یک قراری بگذارم از امشب . تا 40 روز . که امده ام قول بدهم تا 40 روز . که بهتر شوم. که لیاقت دعا پیدا کنم . که تو یک نگاهی بیاندازی به کسی هیچ کسی را جز تو ندارد . نمی خواهد هم داشته باشد ...


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۶ ، ۲۳:۳۲
لاجوردی .